۱۰ شهریور ۱۳۸۷

درد رمان

یادم نمی آید اول بار کجا بود که نام کافه پیانو به چشمم خورد امااز چند ماه پیش هر روزنامه ای را که بازمی کردم یا لیست پرفروش های شهروند را نشانی از این کتاب می دیدم .تا اینکه زدونوشین کتاب رابریم خریداز نشرچشمه.دوسه روز گذشت وشروع کردم به خواندنش.اعتراف می کنم از بعضی قسمتهایش خوشم آمدو البته اخلاق فرهاد جعفری دستم نیست اما گمان می کنم این که یک نفر آن ادبیاتی را که دوست دارد پیاده کند وکاری به کار ادبیات از منظر دیگران نداشته باشد خود کار قابل اعتنا ودرخور ستایشی است.کار ادبیات ریا وسالوس برنمی دارد پس می گویم که از کلیت رمان خوشم نیامدشاید به این خاطر که این نوع فرعی ادبی چندان راضی ام نمی کند.کاری به کار ناتور دشت وعقایدیک دلقک ندارم ونمی خواهم مثل بقیه بنشینم وبگویم که این کار یک تقلید است.قبول که بعضی وقتها دبیرستان هولدن می شود کافه وجعفری بعضی وقتها می خواهد ادای بول را در بیاورد اما مگر همه در این ایران ازین کارها نمی کنند.کار بقیه را که نگاه می کنی از زبان گرفته تا فرم وحتی طرح تقلیدی است پس چرا دق دلی ام را سر کافه پیانو خالی کنم؟گودرزی و خسروی که رفتند سراغ یک زبان مشکل که فقط خودشان می فهمندش وخواجه حافظ شیرازو به این نکته توجه نکردند که چیزی که رمان را رمان می کند زبان آن نیست بلکه خود رمان است.هردویشان در کوتاه نویسی دست همه غربی وشرقی ها را از پشت بسته اند.تف به پیزی هرکسی که بخواهدبه ساحت داستان کوتاه فارسی کمترین اهانت وحتی بی محلی ای بکندامارمان فارسی چطور؟آیا می توانیم اگر کسی از رمانهای مدرن وپست مدرن وپساپست مدرنمان اشکال گرفت همین طور بزاق ناب پرت کنیم طرف هرچه نه بدترش؟بگذریم. مشکل کافه پیانو نه در زبانش است نه در جنبه های مقلدانه اش ونه حتی درفرم وطرحش.مشکل کافه پیانو در تلقی فرهاد جعفری از رمان است .تلقی ای که با وجود داد وقال براهنی هنوز بر عرصه رمان نویسی فارسی حاکم است هنوز رمان را قصه می پندارند ومایه سرگرمی!هنوز رمان روایت بلندی است در بیش از هشتاد صفحه که یک ماجرا را از اول تا آخر روایت می کند.اما متاسفانه به قول گلشیری ما رمان را نمی فهمییم واین مشکل اصلی ماست. رمان جوهره ادبیات است وحتی پربیراه نیست اگرآن را هنرمستقلی از ادبیات بشماریم.آیا تام جونز فقط وفقط به خاطر این که ماجرای یک کودک حرامزاده را با زبانی نیمه فاخر بیان می کند یکی از شاهکارهای رمان دنیاست؟وآیا دن کیشوت فقط وفقط به خاطر اینکه ماجری یک سلحشور دیوانه برای ما بازگو می کند درردیف شاهکارهای شکسپیر قرار می گیرد؟اما دو حسن عمده ای که کافه پیانو دارد یکی توجه به تلمیحات ادبی وغیرادبیست یعنی همان کلماتی که درشت نوشته شده اند ویکی نوعی خاصیت حداقل دو یا سه صدایی است اگر چه راوی دیکتاتورمآب است اما گاهی غیر از نظر خودش نظر دیگری را هم گیریم به صورت تلویحی می پذیرد.و این البته باید از ویژگیهای بارز یک رمان باشد چون به قول یوسا رمان محصول دموکراسی وگریز از خفقان است ونویسندگان دیکتاتور بزرگترین خائنان به رمانن اگرچه بعضی روایت ها دموکراسی را تحمل نمی کنندمثل شازده احتجاب.اودارد زندگی خودش را می کاود وبه دیگران کاری ندارد پس نمی توان انتظاری از او داشت.در پایان باید خوشحالی خودم را ابراز کنم از پرفروش شدن یک روایت فارسی اگر چه پانزده هزار جلد در یک سال تیراژ یک چاپ بامداد خمار هم نمی شود.زهی تاسف!زهی تاسف