۸ اردیبهشت ۱۳۸۸

پزشکی که می نوشت.

خیلی وقت بود می خواستم راجع به سلین حرف بزنم اما نمی شد.نمی دانم شانس من بود یا لویی فردینان بیچاره!
سلین را با فرهادغبرایی شناختم.شایدهم غبرایی را با سلین شناختم.به هرحال از همان اول معلوم بود که هردوتاشان از آن مسئله دارها هستند.(البته ازاون مسئله دارها که من ازشان خوشم می آمد)غبرایی ازسلا هم ترجمه کرده بودواگر عمرش کفاف می دادلابداز مالاپارته هم ترجمه می کرد.این سه نفرمثلث رمان نویس های مسئله دار بعد از دهه ی سی اروپابودند.نویسنده هایی که خشونت وپلشتی رابه اعلی ترین شکلش نمایش می دادند.ودراین میان فقط به سلا بودکه نوبل رسید ودست آن دوتای دیگر از این جایزه ی بی ارزش(معلومه وقتی جایزه ای به سلین داده نشود بی ارزش است دیگر!)کوتاه بماند.البته خودسلین خیلی دلش می خواست این جایزه راداشته باشه اماخب!
بگذریم اینجا بیشترقرار است راجع به معرکه حرف بزنیم.یک رمان کوتاه صدصدوده صفحه ای که بازهم یک چشمه ی دیگه از نبوغ سلین رابه نمایش می گذارد.می گویند نیمه تمام است.ویا باقی اش گم شده است اما همان بهترکه گم شده است و یانیمه تمام مانده!چون نشان داده که سلین درصدصفحه هم می تواندآدم را مرعوب کند.کتاب فضای سفربه انتهی شب ودیگرآثارسلین رادارد.یک رمان مهوع !پراز وحشت وکثافت ونکبت ومرگ وخون و...
شایدبگویید رمانی که اینهارا دارد نمی تواندرمان خوبی باشدامانه!این رمان رمان خوبی است چراکه ازخلال همین نکبت وکثافت است که چهره انسانیت آرام آرام پدیدارمی شودوآن چنان دردل من و توجامی گیرد که لعنت می فرستیم برآنان که انسانیت را ازماگرفتند.سلین جگ را روایت می کندودرجنگ حلوا پخش نمی کنند.جنگ پراست از همان چیزها که بالا گفتم.
خاصیت سلین واقع گرایی است آن هم یک واقع گرایی قدیمی ولی با این همین شیوه کلاسیک آنچنان شما رابه قلب جنگ می بردواز جنگ می گوید که پس ازپایان کتاب شماخودجنگ را احساس کرده ایدوحالا ضدجنگ شده اید.سلین هیچ وقت اغراق نمی کندوهمان چیزی را می گوید که دیده است.
پیشنهادمن خواندن معرکه سلین است با ترجمه سمیه نوروزی که ترجمه نسبتا خوبی است اگرچه به پای ترجمه ی جاودانه فرهادغبرایی نمی رسد.نشرچشمه آن را منتشرکرده وانصاف را که 1800تومان پولی نیست برای اینکه بدون انداختن گلوله ای صاحب تجربه ای واقعی وپرهیجان ازجنگ شوید.برای اینکه ایمان بیاورید جنگ مزخرف ترین ویژگی زندگی زمین است.
بعدالتحریر:
رمان پوست مالاپارته نویسنده ی ایتالیایی هم مسلک سلین به ترجمه بهمن محصص در دهه ی چهل چاپ شده است.
اگرپوست را ازدست دادید خانواده پاسکوال دوآرته اثر خوزه کامیلو سلا را ازدست ندهید باترجمه ی فرهادغبرایی عزیز.نشرماهی اخیراآن را تجدید چاپ کرده است.
فرهادغبرایی درسال 73به طرزمشکوکی ازمیان مارفت.ترجمه او ازسفربه انتهای شب سلین ده سال در محاق توقیف ماندودرنهایت بعدازمرگ اومنتشرشد.نخواندنش موجب پشیمانی است.
جلال آل احمد به گفته ی خوددر مدیرمدرسه از سفربه انتهای شب سلین تاثیرپذیرفته است.
سلین یک پزشک بود.ویا به قول فرهادغبرایی پزشک فقرا.

۱۸ فروردین ۱۳۸۸

نجیب زاده فرزانه

سروانتس وقتی دن کیشوت را می نوشت یک سربازبود.یک سربازپیر.تا آخرعمرش هم سربازماندوآنقدرتوی دهن این وآن درشاهکارش دن کیشوت ازسربازوسربازی خوب گفت ودفاع کردتا به همگان ثابت کندکه راهش بیراه نبوده است.

گفتیم که یک سربازبوداماکمی با باقی سربازها فرق می کرد.اوکتاب میخواندومیخواند ومیخواندو بازهم میخواند.ازهومروویرژیل واووید شاعران یونان وروم گرفته تاکتاب هایی که در دوره ی معاصرش چاپ میشد.این شدکه نجیب زاده فرزانه ی ما خواست که شاعرشود.نمایشنامه بنویسدوبعدهم رمان.اگرچه دن کیخوته یا همان دن کیشوت اشکالات وعیوب فاحش داستان نویسی دارداما به حق یک شاهکاراست.شاهکاری در ادبیات اروپا همچون کمدی الهی وتراژدی های شکسپیر.چیزی که (دن کیخوته ی لامانچایی) را یک شاهکار می کندونویسنده اش میگل ده سروانتس ساآودرا را یک نابغه نه در سیرداستانی این اثربلکه درنحوه ی برخورد ابا اثرش وادبیات وداستان است.درجای جای این اثروالا دلبستگی به ادبیات موج می زندواو شخصیت هایش را دوست داردواین است که آنهاراباورپذیرمی کند.

دن کیشوت یک تراژدی است از آن رو که داستان مردی را روایت می کندکه می خواست به فقرا کمک کند جامعه را بهتروزیباترکندوکمک کند که دیگر ستمی ستمکاری نباشد اما نمی تواندو این اندوهناک است.مردی که همچون دیگران نبودوصدالبته دیوانه اش می پنداشتند.نکته ی دیگری که این تراژدی را قوت می بخشد این است که حتی ما نیزاورا دیوانه می پنداریم.تنها خودش است که خودراقبول دارد.یکی یکجایی گفته بود همه ی ما دن کیشوت هستیم.همه ی مادرزندگی چیزهایی راباور داریم که دیگران ندارند.چیزهایی می بینیم که دیگران نمی بینند.اما به واقع دن کیشوت را می توان با یک روشنفکر مقایسه کرد آنهم در جامعه ای چون ایران.نکته ی دیگردرباره دن کیشوت جنبه ی هزل وارانه ی آن است.سروانتس نه دن کیشوت که رمانس های مبتذل قرون وسطی واوائل رنسانس را مسخره می کندوورود انسان را ودن کیشوت را به عصرمدرن تبریک می گوید.اما پهلوان افسرده سیمای ماهنوز دلبسته ی گذشته است.دل بسته ی گذشته ای که برای ا وحکم نوعی آرمانجای وآرمانشهر رادارد.او نمی خواهد پایان آن روزگار را باورکندوبه همین خاطر تلاش می کندآن روزگارراتجدید کند.برخلاف تفاسیری که شده به نظر من خود دن کیشوت می داند که اکنون دیگر روزگارسلحشوری وپهلوانی نیت اما دلبسته است ومی خواهد برعلیه جامعه قیام کند.او نمی تواند وسرانجام نیز با طیب خاطر می پذیرد که دیوانه بوده است.سانچوپانسا اما از لونی دیگراست.اوهمراه پهلوان است تا دیوانگی اورابرما آشکارکند.اوزمینی ترازدن کیشوت است.شکوه می کند ودنائت می ورزدو می خوردومی نوشد وطمع می کند.اونماینده ی قشری است که سطحی فکرمی کنداما به مددپهلوان او نیزبه هوش وفراستی می رسد که انگار دروجودش بوده اما از آن استفاده نمی کرده است.

نابغه ی کشور زبان طلایی(عنوانی که نرودابه زبان اسپانیولی می دهد) درکتابش آنقدرشگردتازه ونو به کاربرده که می توان گفت تا ابدحضوررمان را به عنوان نوع ادبی برتر تضمین می کند.او پهلوان افسرده سیما را در سراسراسپانیا می گرداندومارا نیز با اودراین سفرهمراه می کند.پس ما نیزسپاسش می گذاریم.سپاسگذاریم دن میگل.سپاسگذاریم دن کیخوته ودرنهایت سپاس گذاریم سانچوپانسای خوشدل ونیک سیرت

نکته یدیگر ترجمه خوب وروان وجادویی محمدقاضی ست از شاهکار سربازساآودرایی.ترجمه ای چنان شیوا که انگارسروانتس خودپارسی آموخته وآن را بازنوشته.پس سپاس می گذاریم محمدقاضی را.خدایش با کلمات محشورکناد!

اگرمی خواهید دست دن میگل رابگیریدوبه کشورکلمات اندوهگین سفرکنید.بشتابید دن کیخوته(دن کیشوت) و سانچو در کتابخانه ها وکتابفروشی ها منتظرتان هستند.