۳ تیر ۱۳۹۰

اولین شاعر پارسی

حنظله ی بادغیسی را بسیاری اولین شاعر پارسی می دانند.خب بدانند.ما که بخیل نیستیم.اما خب از آن طرف بسیاری می گویند که دو دوبیتی ای که به او منسوب است آن قدر پخته است که بعید می نماید از آن او و آن طلیعه ی شعر فارسی باشند.در برابر این عده هم گردن ما از مو باریک تر،بزنید آقا گردن صاب مرده را اگر حرف خلاف زدیم.اما ما می گوییم چرا باید یک نفر توی آن اول اول های شعر فارسی پیدا نشود که عین آدم شعر بگوید؟یعنی مثلا اگر بر می داشت از آن واژه های نچسب( نعوذ بالله! البته) و یک شعری می بافت.می شد گفت که از آن این آقاست.می گویند احمد بن عبدالله خجستانی را شعر همین آقا، کشانده به طرف امارت.آن هم از خربندگی.یعنی همین کرایه دادن ماشین امروزی.از شعر شاعران امروز خدا را شکر هیچ کس ککش هم نمی گزد.چند نفری دورهم می نشینند و شعری می خوانند و شعرشان را برای هم تحلیل می کنند و چند تا اسم کت و کلفت هم آن وسط می اندازند که بعدها فقط زحمت جاروکش را زیاد می کند که باید هی یاکوبسون و لوکاچ و فوکو و بوردیو و اکو و آگامبن و ژیژک و.... را جمع کند از روی زمین.و برخی هم که اصلا از روی زمین جمع نمیشوند.چون تپه ی نریده باقی نگذاشته اند! که اولیشان جناب ارسطوست که توی دوره ی خودش، هیچکدام از تپه های شناخته شده را نریده باقی نگذاشت و آخرینشان هم جناب ژیژک که هی دنبال تپه ی جدید می گردد! بگذریم! می بینید چطور می توان از حنظله ی بادغیسی رسید به اسلاووی ژیژَک! خب به هر طریق! چند شعر رسیده از این آقای بادغیسی به ما که گفته یا نگفته! شعرهای خوبیست برای خودشان.یعنی احتمالا آن قدر این ور و آن ور از این شعرها استفاده شده که حالا این دو سه بیت خود شیفته شده اند و به هر لبی و زبانی نمی آیند.اولیش این است که دوبیت است:

مهتری گر به کام شیر درست شو خطرکن زکام شیر بجوی

یا بزرگی و عز و نعمت و جاه یا چو مردانت مرگ رویاروی

خب! اشعار براندازانه ایست.یعنی تا حالا احتمالا پرونده ای برای آین آقا حنظله توی وزارت فخیمه اطلاعات با هفتاد من کاغذ درست شده است.امی گوید برو از دهن شیرم که شده بکش بیرون بزرگی رو! یا به عزت می رسی یا می میری! خلاص! خب حالا این که حالا این بزرگی معنای دیگه ای پیدا کرده به خود آقا حنظله و پیش بینی هاش بر می گرده! بیخود که اسمش رو حنظله نگذاشتن!تلخ تر از حنظل است اصلا این دو بیت برای آن که توی مسند قدرت است و می خواهد که بقیه فقط بله قربان گویش باشند.شعر عاشقانه هم دارد این آقای محترم اما فکر کنم همین یک شعرش بس باشدبرای فتح باب تاریخ ادبیات ما.

اولین شاعر پارسی

حنظله ی بادغیسی را بسیاری اولین شاعر پارسی می دانند.خب بدانند.ما که بخیل نیستیم.اما خب از آن طرف بسیاری می گویند که دو دوبیتی ای که به او منسوب است آن قدر پخته است که بعید می نماید از آن او و آن طلیعه ی شعر فارسی باشند.در برابر این عده هم گردن ما از مو باریک تر،بزنید آقا گردن صاب مرده را اگر حرف خلاف زدیم.اما ما می گوییم چرا باید یک نفر توی آن اول اول های شعر فارسی پیدا نشود که عین آدم شعر بگوید؟یعنی مثلا اگر بر می داشت از آن واژه های نچسب( نعوذ بالله! البته) و یک شعری می بافت.می شد گفت که از آن این آقاست.می گویند احمد بن عبدالله خجستانی را شعر همین آقا، کشانده به طرف امارت.آن هم از خربندگی.یعنی همین کرایه دادن ماشین امروزی.از شعر شاعران امروز خدا را شکر هیچ کس ککش هم نمی گزد.چند نفری دورهم می نشینند و شعری می خوانند و شعرشان را برای هم تحلیل می کنند و چند تا اسم کت و کلفت هم آن وسط می اندازند که بعدها فقط زحمت جاروکش را زیاد می کند که باید هی یاکوبسون و لوکاچ و فوکو و بوردیو و اکو و آگامبن و ژیژک و.... را جمع کند از روی زمین.و برخی هم که اصلا از روی زمین جمع نمیشوند.چون تپه ی نریده باقی نگذاشته اند! که اولیشان جناب ارسطوست که توی دوره ی خودش، هیچکدام از تپه های شناخته شده را نریده باقی نگذاشت و آخرینشان هم جناب ژیژک که هی دنبال تپه ی جدید می گردد! بگذریم! می بینید چطور می توان از حنظله ی بادغیسی رسید به اسلاووی ژیژَک! خب به هر طریق! چند شعر رسیده از این آقای بادغیسی به ما که گفته یا نگفته! شعرهای خوبیست برای خودشان.یعنی احتمالا آن قدر این ور و آن ور از این شعرها استفاده شده که حالا این دو سه بیت خود شیفته شده اند و به هر لبی و زبانی نمی آیند.اولیش این است که دوبیت است:

مهتری گر به کام شیر درست شو خطرکن زکام شیر بجوی

یا بزرگی و عز و نعمت و جاه یا چو مردانت مرگ رویاروی

خب! اشعار براندازانه ایست.یعنی تا حالا احتمالا پرونده ای برای آین آقا حنظله توی وزارت فخیمه اطلاعات با هفتاد من کاغذ درست شده است.امی گوید برو از دهن شیرم که شده بکش بیرون بزرگی رو! یا به عزت می رسی یا می میری! خلاص! خب حالا این که حالا این بزرگی معنای دیگه ای پیدا کرده به خود آقا حنظله و پیش بینی هاش بر می گرده! بیخود که اسمش رو حنظله نگذاشتن!تلخ تر از حنظل است اصلا این دو بیت برای آن که توی مسند قدرت است و می خواهد که بقیه فقط بله قربان گویش باشند.شعر عاشقانه هم دارد این آقای محترم اما فکر کنم همین یک شعرش بس باشدبرای فتح باب تاریخ ادبیات ما.