۱۵ شهریور ۱۳۸۷

مرگ با عینک فریم گنده اش

اولین تجربه ی بصری ای که از وودی آلن دارم برمی گردد به یکی از این برنامه های تلویزیونی که کمدین های معروف دنیارا معرفی می کنند وهمه شان هم بی بروبرگرد از چاپلین شروع می کنند.قضیه مربوط به هفت هشت سال پیش است.یک سکانس از کارهایش بود وآنقدر خنده دار که هروقت یادش می افتم ومی افتادم نمی توانم ونمی توانستم نخندم اگر حتی وسط کلاس درس بودم.این هم یکی از بدبختی های آدمهاست یعنی یک جاهایی نباید بخندند!اما خب بهترین موقع برای این کار موقعی بود که استاد یک شوخی بی مزه تعریف می کرد وهمه بچه ها می خندیدند(چون برای این کاردلیلی انسانی ومنطقی داشتند.می خواستند آن دو واحدرا پاس کنند!)آن وقت من هم برای الکی نخندیدن خودارضایی می کردم وبهترین صحنه برای خودارضایی خنده همین سکانس از آلن بود.(برایتان تعریفش نمی کنم چون می ترسم آنقدر بخندید که بقیه مطلب را نخوانید!)مرگ در می زند را از حاجی گرفتم واین که چرا من کتاب هایی را که اینجا در موردشان می نویسم از این وآن می گیرم باید بررسی شود شاید به روانکاوی احتیاج داشته باشم.این کتاب چند داستان وداستان واره وحتی مقاله-داستان طنز از وودی آلن است که حسین یعقوبی ترجمه کرده وپولاد فرخزاد ویرایشش کرده که انصافا هم ترجمه وهم ویرایش قابل قبول است.به خاطر همین کارهاست که نشرچشمه همیشه یکی از دوسه تا نشر محبوب من بوده .چرا همه چیز را دارم غاطی هم می کنم؟جواب واضح است من همین دیشب مرگ در می زند را تمام کرده ام !کتاب شانزده نوشته را شامل می شود.بعضی جاهایش بی نهایت خنده دار است وبعضی جاهایش بی نهایت بی مزه وهمین البته شاید ویگی شاخص آلن باشد یعنی از همان ابتدا فهمیده آدمها به همان اندازه که به صحنه های بامزه نیازدارند تابخندند به صحنه های بی مزه هم احتیاج دارند.بهترین داستانش که یک جورهایی پست مدرن بود ووودی آلن در آن به فلوبر هم رحم نکرده داستان اپیزود کوگل ماس است که در آن انگار آلن دیواری کوتاهتر از اما بوواری پیدا نکرده واین داستان آنقدرها هم خنده دار نیست یعنی موقعیت هایش آنقدر عجیب وغریبند که نمی توانی بگویی سوررئال اند یا رئالیسم جادویی وهمین باعث می شود که خنده روی لبتان بخشکد.آلن توی چند صفحه این داستان با جمع کثیری از تیپ ها وموضوعات مختلف اجتماعی شوخی مکند که به نظر من مهمترین اش همین قانون سرمایه داری :با پول همه چیز را می توان خرید است.نه در این داستان که در کل نوشته های این کتاب چیزی که جلب نظر می کند این است:وودی آلن با هیچ کس شوخی ندارد!یعنی همه را هزل وهجو می کنداما نه به صورت مستقیم تا به چیزی برسد که در فرهنگ های لغت به آن می گویند انسانیت.برای او چیز مقدسی وجود ندارد او حتی مرگ را به بازی می گیرد تا نشان دهد که مرگ یک حقیقت پیش پاافتاده اما مهم است که لااقل می توانددر برخی موارد انسان هارا به فکر بیاندازد.نمایشنامه مرگ در می زند ویا حرفهای آلن در نقش سقراط درباره ی مرگ و یا مرگ در داستان های به یاد نیدلمن ویا هوسی که در درون مندل ریشه می کند وباعث می شود او ترس از مرگ را از یاد ببردهمه وهمه جنبه های گوناگون مرگ را از دیدگاه آلن بیان می کند.دو مسئله ی دیگر هم از این نوشته ها دستگیرم شد.یکی حضور کمونیسم به صورت کاملا خنثی در داستان های اوست ودیگری این که دندان مصنوعی وپرت شدنش به بیرون از نظر وودی آلن بسیار خنده دار است!
به هر حال کتاب کتاب خوب وخوشخوانی بودو(البته نه آنقدر فوق العاده که حاجی می گفت ولااقل در این موردحاجی با دولت علیه جمهوری اسلامی ایران نقطه ی اشتراک دارد که دوست دارند هرچیزی را آگراندیسمان کنند)و می ارزد به اینکه دو هزار وهفتصد تومان پول بالایش بدهی.
merci bocout hadji